پانزدهم
امروز یه بدن دردی دارم
از اول بگم این پست غرزدن و ناله می باشد الکی نخونین
امروز صبح که بیدار شدم داشتم خداروشکر میکردم برای زنده بودنم
بعد الان دارم میگم تو روحت زندگی
دیروز از خواب بیدار شدم دیدم داخل گوشم خون خشک شده
یعنی خونریزی کرده روز قبلش من نفهمیدم
قدیما هر اتفاقی می افتاد با جزییات کامل می نوشتم ولی
مخصوصا امسال انقدر تعدادشون زیاد شده اعصابم تحمل نوشتنشم نداره حتی
چه برس به مرورش
پریشب توی جاده بودیم توی ترافیک ایستاده بودیم
ماشین سنگین بود بجز خودمون و وسایل دیگه فقط 250 کیلوگرم بار
توی صندوق عقب بود
با ماشین جلو شاید چهار متری فاصله داشتیم
دستی ماشین هم کشیده بودیم چون توقف کامل بود توی ترافیک
یه ماشینی از فاصله دور عقب میخواست سبقت بگیره سرعت گرفته بوده
کنترل فرمون از دستش در میره پشت ماشین ما هم با ماشین عقب فاصله زیاد
هیچی مستقیم میخوره به ماشین ما
یعنی ماشین به اون سنگینی پرتاب شد جلو
صندوق عقب جمع شد
ماشین خود طرف بیشتر خسارت دید
من موهام با گیره بسته بودم گیره مو به سرم ضربه زد
خلاصه بقیه شو ول کن دیگه
الان سلامت و خوشحال نشستم برای خودم
با چند تا کبودی روی بدن
و یه قسمت قلمبه دردناک پشت سرم
گوشم خون اومده بود ولی الان خوبه
و مچ پایی که پیچ خورده و دکتر گفته دست کم سه هفته فعالیت ممنوع
یکی ازدوستام میگفت بیرون میری سعی کن سالم برگردی
خخخخ
خلاصه خداروشکر
علت بی حوصله بودنم اینه
- ۰۰/۰۹/۲۱