Dark

۱ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

همچنان در دوران پر هیاهویی هستم

این هفته در دو روز اسباب کشی کردم هنوز باورم نمیشه

با اینکه از هفته پیش هنوز ضعیف بودم

هفته پیش سینوس هام عفونت داشت سفکسیم میخوردم

معمولا ورزش که میکنم وزن 3 یا 4 کیلویی میزنم با انتی بیوتیک 

2 کیلو هم زیاد بود

امروز گفتن فلانی سرطان گرفته

دلم خنک شد ...انقدر تغییر کردم دیگه خودم نمیشناسم

رفتم پیششون ...فلانی می دون من دل خوشی ازش ندارم نامردی زیاد داشته

باز تا من دید خوشحال شد گفت نظرت چیه بیا ازمایشام تفسیر کن

چند جا براش پیدا کردم نوبت گرفتم

نمی فهمم می دون من باهاش بدم چطور بازم به من اعتماد میکن

شاید چون ذات ادما عوض نمیشه...

من هر چقدرم از دردش خوشحال بشم باز همونم که براش وقت میگیرم 

وفقط منم که داروهاش چک میکنم بهش امید میدم نه بچه های خودش!!!!!

 

بعد نوشت: چرا من از درد این ادم خوشحال شدم؟چون

این همون ادمی بود که وقتی مادرم سرطان گرفت میگفت چیزی نشده

و هفته اول فوتش میگفت سرطان که درد نداره اون فوت کرده تا کی میخوای ناراحت باشی