Dark

۱۱ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

یک ماه و نیم پیش که رفتم مسافرت چمدان ها خیلی برام سنگین بودن

یکی چهل کیلو و دومی چهل و پنج کیلو 

سه هفته اس دوچرخه سواری میکنم

هیچی دوباره کمرم گرفت

حالا چند روز فقط پیاده روی تا ول کن

اشتباه کردم باید بجای دوچرخه سواری دمبل میزدم

 

لانگیسموس گروپ اینترمیدیت 

 

نوساناتم زیاده والا

تا میام خودم با یه قسمت زندگی هماهنگ کنم یه جای دیگه اش می لنگه 

همیشه همین 

 

 

 

پی نوشت: فکرکنم یه چند روز دیگه اون علامت روی نقشه رو پاک کنم

تصمیماتی که از عصبانیت میان همیشه احمقانه هستن

اون همسایه ای که اذیت میکردن فقط احمقن

به خودم گفتم خب تو ازشون چی می دونی؟

هیچی نمی دونی

رفتم دیروز پشت در خونه شون نشستم

انقدر باهوش نیستن که متوجه بشن

چند ساعت فقط بهشون گوش کردم

یه پدر یه مادر سه تا بچه

من اصلا نمی دونستم

سه تا بچه خیلی کوچیک

یه یک ساله دو تا نو پا 

یکی شاید سه یا چهار سال اون یکی شاید پنج یا شش سال

بچه ها کلافه معلوم تغذیه بدی دارن

پدری که سر کار نیست و عصر میره سر کار 

مشخص مشکل مالی دارن

مادری که عصبی شده هر نیم ساعت یک بار سر بچه هاش داد میکش

من حتی از اینا شکایت بکنم هم فایده نداره

اصلا غیر منطقیه بشه سه تا بچه شیطون و کوچیک جمع کرد

تازه مشکل مالی هم داشته باشی

 

منم اگه همیشه زخم و داغونم احتیاج به استراحت دارم مشکل خودمه

بچه منطق نمیفهمه

 

شاید بعدا سعی کردم کمکشون کنم

فقط باید یه راهی پیدا کنم که هم کمکشون کنم هم نفهمن من بودم 

واقعا حوصله جیغ کشیدن بچه هارو ندارم

 

 

استرس لولم روی هفتاده

هفتاد

نود برای سکته قلبی

اگه کسی سر کارش دعوا کرده باشه

یا کسی ماشینش وسط راه خراب شده باشه

یا سردرد وحشتناک داشته باشه 

استرس لولش اطراف پنجاه

اونوقت من هفتادم با اینکه امروز اروم ترین حالتم بودم

یه نه ساعت خوابیدم و یه دو ساعت هم عصر خوابیدم

همه کارهام انجام دادم 

یک ساعت هم دوچرخه سواری کردم

دو بار هم مدیتیشن

اصلا همش کشک و دوغ بخدا

اثر نداره

می دونی چرا

رشته های عصبی مغز مثل جاده می مونن

اگه از یه جاده زیاد رد بشی تبدیل میشه به بزرگراه و شاهراه اصلی

انقدر من توی زندگی استرس کشیدم

این قوی ترین مسیر عصبیه من 

و انقدر این مسیر بزرگ شده

که بصورت پیشفرض میره توی این راه

حالا

من باید چند سال تلاش کنم 

تا این مسیر عصبی اصلاح کنم

چطوری 

تکرار و یک حس قوی جایگزین

برای تکرار هر روز دارم مدیتیشن میکنم که خیلی کمه انگار

و اون حس قوی هنوز پیداش نکردم

لیست احساسات مختلف که می خوندم بعضی احساسات

سالهاست که حس شون نکردم

اصلا یادم نمیاد که

چه حسی داشت

محبت خالصانه

یا حتی صمیمیت یکرنگ

 

قرار یک حس منفی قوی

با یه حس مثبت ضعیف جایگزین کنم

پس باید سعی کنم حس های مثبت 

یادم بیاد

منتهی نمی دونم چجوری چطوری

داشتم با یکی حرف میزدم 

میگفت حساسیتت به صدا شاید از کیفیت خوابت باشه

با اینکه می دونم از این نیست

از سیستم عصبیه 

گفتم اوکی چک میکنم

و 

از قرار معلوم خواب کامل من ۹ ساعته که این عجیبه

بعد از خوابیدن شاید ده دقیقه بعد 

یه تایم خیلی کم بلافاصله یک ساعت دیپ اسلیپ

که اینم واقعا عجیبه نباید به این سرعت باشه

رم هم تقریبا نداشتم 

فکر کنم نیم ساعت کمتر رم داشتم

بقیه همش لایت اسلیپ

فعلا توی تعجب گیر کردم 

این چه ریتم نامنظمیه

چه وضعشه دههه

 

 

دست کم نیم ساعت دیپ اسلیپ کم دارم

و رم هم همین طور 

اصلا برای همین درست ترمیم نمیشم!!!!

intj  یعنی تیپ شخصیتی من معمولا عصبانی نمیشه

فقط غمگین میشم

یا شدیدترش افسرده میشم

اگه خیلی زندگی سخت بشه عصبانیت های ریز ریز 

یک ثانیه یک ثانیه

ولی عصبانیت شدید نه

شاید ده بار در کل عمرم پیش اومده باشه

شایدم ۵ بار 

خلاصه 

خدا نکن این تیپ عصبانی بشه هیچی نمیفهمه جدی میگم 

خداروشکر که خیلی کم پیش میاد

و هفته پیش اینطوری شد 

من عصبانی شدم 

چرا چون خسته بودم 

سقف دهنم هنوز زخم بود 

روی پاهام کبودی هایی که هر روز بیشتر میشد 

و بدن درد و کلافه و مشکل مالی و مشکل ذهنی و کارهای گره خورده

می دونی اینجا چطوریه

هیچکس نیست یعنی هیچکس

هیچ هم صحبت

و من فقط سکوت میخواستم

و بچه همسایه که از صبح میدوه تا دو شب 

و دو بار اعتراض کردم فایده نداشت

 

خب من دو نیم صبح کلافه از بی خوابی چی کار کردم

یه کار اشتباه کردم 

 

چه غلطی کردم

 

فکر کردم من که از اینجا میرم یه روزی

نفر بعدی گناه داره 

چرا اینجا خونه بگیرن و نتونن استراحت کنن

روی گوگل مپ مختصات خونه رو مشخص کردم

پلاک و طبقات و کد پستی

علامت جهانی خیلی خطرناک بایوهزرد براش مشخص کردم

بعنوان کسب و کار روی گوگل ثبتش کردم که کسی بجز خودم نتون تغییرش بده

امتیازم توی گوگل زیاده یعنی اکانت گوگلم امتیاز داره

 

ثبت شد تایید شد 

این هفته پیش بود 

این هفته دو بار تا حالا پلیس اومده از طبقات پابین تر اطلاعات گرفته

که ببینن اینجا چقدر خطرناکه

یه دفعه هم کل ساختمون گشتن

فعلا کسی نمیدونه که منم

همه فکر میکنن یه نفر از طبقه دوم بوده

پلیس دنبال مورد خطرناک میگرده

 

فکر نمیکردم انقدر جدی بشه که پلیس بیاد

فقط میخواستم وقتی نفر بعدی اینجارو اجاره میکن 

بدون که داره کجا وارد میشه

 

 

حالا از یه طرف فکر میکنم منطقیه که پاکش کنم

از طرف دیگه دلم نمیخواد پاکش کنم

نمیدونم چیکار کنم؟

 

پی نوشت :البته بالای شش ماه که این همسایه داره اذیت میکن

یک بار هم یه همسایه دیگه ازشون شکایت کرده بوده

 

پی نوشت دو : گند زدم به گوگل مپ :)))

هیچم خنده نداره

مثل سگ ترسیدم :))))

 

 

بعد نوشت:دفعه اخری که اینجوری عصبانی شدم ۶ سال پیش بود

یه جای دیگه یه شهر دیگه یه خونه دیگه

همسایه ای داشتیم که بدمست بود

چند ماه بود که سه و چهار صبح آواز میخوند

من عصبانی شده بودم

میخواستم ماشینش با کوکتل مولتف منفجر کنم

که خب یادگرفتن طرز ساختش انقدر طول کشید

که عصبانیتم کمرنگ شد

بجاش کلی قاچاقچی اسلحه توی اینترنت پیدا کردم با قیمت روز اسلحه :))))

قشنگ ترین منظره هایی که در مسیر دوچرخه سواریم میبینم 

طبیعت و حیوانات

اکثرا عصر بیرون میرم

خورشید هنوز غروب نکرده

گرمه ولی سوزان نیست

حواسم هست بطری ابم جا نذارم بدون اب نمیشه

افراد محلی اینجا بز دارن

توی مسیر دوچرخه سواریم یه پارک جنگلی هست

از اون مسیر که رد میشم همیشه دو طرف جاده بزها ایستادن

دارن علف میخورن 

و بزغاله ها چقدر شیرینن 

بالا پایین می پرن کنجکاون به سمت دوچرخه میان 

اگه نگران ساس و شپش نبودم

حتما نوازششون میکردم 

هربار یه ماجرایی دارن

یه بار از درخت بالا رفته بودن

یه بار داشتن با هم بپر بپر میکردن

خلاصه هر بار خوشحالم که میبینمشون

 

اینجا مرغ مینا زیاد داره

وقتی که یه بوته تکون میخوره و فکر میکنی یه مرغ مینا هست

حتما پنجاه تا هستن

میناها باهوش و فوضولن

به گربه ها زور میگن و غذاشون میگیرن

روی بزها میشینن

صدای دزدگیر ماشین تقلید میکنن

خلاصه خیلی ناقلا هستن

 

دارم به دوچرخه سواری عادت میکنم

کبودی های روی پاهام کم کم دارن بهتر میشن

ارزشش داشت

 

دردسر این روزهای من بیشتر نبود دوپامین

گرچه سروکله زدن با دو قسمت وجودم همیشه از بقیه سخت تر بوده و هست

یکی مشکل شنیداری اتیسم 

لامصب خیلی قویه 

از این ایر پلاگ های مومی سیلیکونی خیلی نرم دارم 

که فرم گوش میگیرن 

اصلا جوابگو نیست بازم میشنوم

دنبال یه ایر ماف خوبم 

توی آمازون گشتم توی علی بابا و چند تا شرکت المانی و هلندی

توی امازون که میگشتم فهمیدم خیلی بعد از کرونا 

ایر ماف ها پیشرفت کردن 

ایر ماف مخصوص خواب 

فقط چون کرونا باعث التهاب مغز میشد و جلوی خواب درست میگرفت

مغز من که همیشه همین احتیاجی به کرونا نیست تا ملتهب باشه

نمی دونم می تونم یه بدرد بخورش پیدا کنم یا نه

 

مشکل دومم حساسیت به الکتریسته هست

پالس الکتریکی خیلی حس میکنم

بخاطر سیستم عصبی که دارم بیشتر رشد کرده

تقریبا هر تلویزیون که توی ساختمان روشن حس میکنم

این که خوبه

توی پارک جنگلی داشتم می رفتم 

اطرافم دست کم تا سیصد یا چهارصد متری هیچی نیست

باز حس میکردم

فقط کنار دریا خیلی آرومتره

و زیر آب

 

اینم از این ساعت دو شبه

چهل صفحه از کتابم مونده که بخونم 

دارم پشت گوش میندازم

مردم محلی اینجا اکثرا شبا بیدارن درکشون نمی کنم

 

stem cells

 

امروز موقع دوچرخه سواری داشتم پادکست گوش میکردم از گوکل پادکست

کانال دکتر  مارک هیومن

یه اپیزود داره برای پنجم جولای که

چطوری با روش استم سل بدن ترمیم کنیم

واقعا خیلی جالب بود 

دقیق نفهمیدم چطوریه

یعنی باید در موردش بیشتر بخونم

ایده پایه اش اینکه یه شرکت هایی سلول های خودت کشت میدن رشد میدن

و از همون سلول های بنیادی یا اولیه خودت که داخل طحالت بایگانی داری استفاده می کنن

برای ترمیمم اعضای فرسوده بدنت

و چند سالی هست که این روش استفاده میشه توی بعضی کشورها و خوب جواب داده

امریکا هنوز ازش میترسه و چین و ژاپن برای استفاده ازش رتبه اول دارن

 

حالا ایده این دکتر این بود که تحقیق کردن اوکی اگه این روش جواب میده 

احتمالش هست که بتونی از سلول بنیادی یه شخص غریبه بتونی استفاده بکنی

که اون شخص غریبه یه سری کد ژنتیکی مکمل ژن تو داشته باشه

مثلا یه سری افراد به الزایمر مقاوم هستن

اگه تو احتمال الزایمر داشته باشی و سلول اون شخص مقاوم بگیری روی تو اثر میذاره برای بهبود

این خیلی باحاله

خودشون ازش نتیجه گرفتن 

 

فکر کن بتونی بانک ژنتیکی مکملت بخری

و هر چقدر این کد ژنتیکی این سلول بنیادی جوان تر باشه بهتره

بهترین حالت میشه حالت جنینی

یعنی خرید و فروش جنین بعد از داشتن اطلاعات ژنتیکی پدر و مادر

به این قسمت های فکرم که رسیدم 

خندیدم 

زیادی شبیه داستان های علمی تخیلی شد

 

 

داشتم توی اینستاگرام اسکرول میکردم برای گرفتن دوپامین چیپ و ارزون خخخخ

دیدم یه کلنیک توی تهران هست

جنین فریز میکنن

که مثلا بعدا سنت رفت بالا بتونی بچه دار بشی

قبلشم باهات قرارداد میبندن که هر وقت نخواستیش برای خودشون باشه

هیچی دیگه

منم تخیلم قوی

فکر میکردم اینا هم میخوان از اینا برای استم سل استفاده کنن :))))

زیادی داستان عجیب شد

 

 

من ده سال دارم تحقیق میکنم ببینم چی هستم :))))

هفت یا هشت سال پیش بود اول رسیدم به اتیسم

گفتم خب اکی خیلی از علایمش توی بچگی داشتم

همه اون حالت ها کارهای تکراری نظم چیدن تماس چشمی نوک پا رفتن دور خودم ساعت ها چرخیدن

فکر کردم یه حدی از اتیسم شاید مثلا سی یا چهل درصد

ولی بقیه اش همخونی نداره

چند سال بعد باز هنوز پیگیری میکردم

اوکی مشکل خوندن و نوشتن شدید توی بچگی هایپر فوکس هایپر اکتیویتی

همه علامت های ای دی دی و ای دی اچ دی 

خب من ای دی اچ ای هم دارم چه جالب 

شاید سی درصد هم ای دی اچ دی باشه 

ولی بقیه اش همخونی نداره

حساسیت به نور به صدا به لرزش به الکتریسیته خواب بی کیفیت

مشکل تعادل مشکلات گوارشی  از سن پایین 

سنسور های بیش از حد قوی

این مولتی سنسوریه 

اچ اس پی 

 

و نارکولپسی حملات خواب

 

پس از لایه اول شروع کنم 

کمبود دوپامین دارم تقریبا همیشه

و دنبالشم نمیرم چون می دونم زندگی نابود میکن 

لایه دوم احتمالا تنظیم نبودن سروتونین

میشه مشکلات گوارش و حالت های اتیسم

لایه سوم اچ اس پی

داره بهم میگه سیستم عصبیم بیشتر از افراد دیگه رشد کرده

توی افراد ای دی اچ دی و اتیسم هم رشد کرده ولی توی اچ اس پی خیلی بیشتر

رشد سیستم عصبی به یه حدی که می رسه باید متوقف بشه و این نشده

معنیش یعنی چی

یعنی جهش ژنتیکی

لایه چهارم نارکولپسی که بیشتر در نبود سروتونین و ملاتونین

همه اینا دارن بهم چی میگن

 

میگم که احتمالا

احتمالا ابعاد غده پینه آلم درست نیست و به هیپو تالاموسم فشار می اره

چرا به هیپو تالاموس فشار میاره 

چون من گرسنگی و تشنگی هم ندارم

و عصبانیت هایی که منطقی نیستن احساساتی که واقعی نیستن

و ابعاد پینه ال هم نمیشه تغییر داد

فقط باید از التهابش پیشگیری کرد

که همین میشه ورزش و اکسیژن و امگا ۳ و مواد ضد التهاب و الکی به خودم استرس ندم 

 

اگه ایجینگ میشد معکوس کرد بدرد من میخورد

اگه میشد مغز جوان تر کرد 

راه حل من بود

چون با افزایش سن التهاب بدن بیشتر میشه بخاطر فرسودگی و کورتیزول

 

 

 

یکم عجیبه برام خخخخخ

 

۱۹ تا کبودی روی جفت پاهام دارم 

ولی خوشحالم

من تونستم دوچرخه سواری یاد بگیرم

هوررررا 

ارزشش داشت عالیه 

بیشتر از یک هفته اس هر روز تلاش میکنم

قدیم هم سعی کرده بودم

ولی هر بار یه جوری میخوردم زمین که بعدش بی خیالش میشدم

یه بار جوری زمین خوردم شلوارم پاره شد که

نمی دونستم چطوری برگردم خونه خخخخ

کلا قسمت تعادل مغزم مشکل داره عادیه

هفت سالم بود از روی سکو افتادم دستم چنان شکست

سه بار جراحی کردن

موقع راه رفتن هم زیاد به در و دیوار میخورم که عادیه

بخاطر ای دی اچ دیه

با اسکیتمم زیاد زمین میخوردم

موقع کوه نوردی مخصوصا سرازیری هم همین طور

امروزم خوردم زمین

ولی دوباره بلند شدم

دیگه فوت و فنش دستم اومده

می دونم چیکار کنم 

خیلی باحاله 

 

یعنی بخش تعادلم بخاطر دو سال بدنسازی بهتر شده؟

نمی دونم 

وزنه زدن ها یه جا بدرد خورد خخخخ

عالیه

سه شب که دارم کابوس میبینم

امیدوارم امشب دیگه نبینم

به روانشناسم گفتم 

والا یکم گیج میزن هیچی جدی نمیگیره

منم پیگیری نکردم

 

امشب رفته بودیم بیرون گردش

اجرای موسیقی زنده دیدم عالی بود

برای شام هم اب دوغ خیار خوردیم

راستش من هیچ وقت از این غذا خوشم نیومده

همیشه اذیتم میکن

اصلا نمیشه بهش گفت غذا هیچی انرژی نداره

خلاصه داشتم اب دوغ خیار می خوردم که یه خار رفت

سقف دهنم

فکر کردم خب توی غذا سبزی خشک ریختن خار داشته

نمی تونستم دهنم حتی ببندم

یه ۵ دقیقه کلنجار رفتم درش اوردم

گذاشتمش گوشه بشقاب

انگشتم پر خون بود

نگاه کردم خار نبود یه تیکه شیشه از یه ظرف شکسته بود

یعنی وحشتناک خوش شانسم

جدی میگم

اگه توی گلوم گیر کرده بود بیچاره بودم

اگه معد یا رودم زخم میکرد خیلی دردسر میشد

خلاصه شانس اوردم خدایا شکرت

به فروشنده گفتم با تعجب من نگاه میکن 

انتظار داد و فریاد و عربده دارن

چی کار کنم خونسردم خب

 

یه بار دیگه هم شبیه این اتفاق پیش اومد

توی خوابگاه دانشجویی بودم 

یه سوزن سه یا چهار سانتی مستقیم رفت توی پام

اروم نشستم لبه تخت از پام درش اوردم

با دست فشارش دادم که جای زخم بسته بشه

تا دو سه ساعت بعد داشتم زیر لب غر میزدم

اون زمان دوستام تعجب کرده بودن میگفتن اگه ما بودیم گریه و زاری میکردیم

خب هر کسی یه مدلیه

 

ولی اینجوری نیست که نترسیده باشم

 

لعنت بر اب دوغ خیار خخخخ

 

پی نوشت روانشناسم حواسش به پدرش که الزایمر گرفته

خودشم حواس پرت شده

الان بیکارم فکر کردم یکم بنویسم 

 

دارم یه کتاب جدید میخونم 

ماورا طبیعی شدن از جو دیسپنزا

نشر نیکو 

در مورد مدیتیشن

از قرار معلوم اون حرکتی که میزدم زیادم مدیتیشن نبوده

یه مدل مدیتیشن جالب و خیلی دقیق دارم از این کتاب یاد میگیرم

که کاملا عملی و مفیده

تقریبا نصف کتاب خوندم و تاثیرش این که 

من در طول روز معمولا خیلی الکی ریز ریز عصبانی میشدم

اونا نیست دیگه

عصبانیم تقریبا صفر شده این پیشرفت خوبیه خدایی

 

از اون طرف دارم هر روز امگا ۳ و ب ۵ و ب۶ و فسفات  و اسپیرولینا و اهن میخورم

منیزیمم بعضی وقتا میخورم

وضعیتم خیلی بهتره واقعا

زعفران هم بعضی وقت ها می خورم واقعا خوبه

همه اینا باعث شده استانه تحملم یکم بالا بره

و از اون حالت گیجی همیشگیم یکم کم بشه

گفته بودن من نارکولپسی دارم؟اره دارم

اینا کمک میکن دیگه یهو خاموش نشم 

خیلی هم گیج نباشم

 

خب از اون روز که رفتن دریا بگم عالی بود

رفتم پلاژ بانوان

ماشالله خانوم ها هیچکدوم شنا نمی کنن فقط ایستادن به حرف زدن

دو ساعتی شنا کردم برگشتم

خیلی خوش گذشت

البته انقدر اینجا افتاب شدیده که ضد افتاب زیاد اثر نکرد و 

من پوستم سوخت و تا یک هفته درگیرش بودم تا بهتر بشه

یه بار دیگه بعد از اونم رفتم استخر خوب بود

دوچرخه ام هم اوردیم اینجا

باید دوچرخه سواری شروع کنم

که یکم می ترسم چون معمولا تعادل درستی ندارم

 

حالا چرا شنا و دوچرخه سواری و دویدن

چون من نارکولپسی دارم

این یعنی چی 

یعنی تقسیم سلولی اهسته تری نسبت به دیگران دارم

اگه بخوام بهش سرعت بدم احتیاج دارم که مغزم نرم نگه دارم

و یه حجم زیادی اکسیژن بهش برسونم که میشه همین ورزش هایی که گفتم 

که اتفاقا اثر هم دارن 

بعد از هر کدوم از این ورزش ها تا بیست و چهار ساعت حس میکنم خیلی زنده هستم

در مواقع دیگه یه جوریم انگار مغزم یه حدی خاموشه

صبح ها که واقعا دو ساعت طول میکش سیستمم روشن بشه

این تقسیم سلولی اهسته ارثیه

یادم مادربزرگم میگفت یه فامیلی داشتن صد و سی سال عمر کرده

یا خودش به نود و هشت سالگی رسید

ولی فایده نداره عمر زیاد و همیشه خواب الوده و گیج باشی

این چه ارثیه والا