Dark

۲ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

خوب و خوشحال و سرحالم 

تا جایی که ممکنه البته زندگی همیشه یه استرس های ریزی داره

که حساب نیستن

از روز چهارم دیگه خوب بودم یه معجزه ای هست 

به اسم ورزش مقاوت بدنیم خیلی بالا برده

سگ جون بودم سگ جون تر شدم خیلی خنده داره

الان 4 جلسه هست که ورزش نکردم بخاطر کرونا میشه یک هفته و نیم

و خوشحالم که امروز دوباره شروعش میکنم

خب از اومیکرون بگم

دستگاه تنفسی فوقانی درگیر میکن بیشتر... بقدری التهاب شدیده

که نگرانی اولیه باید خفگی حین خواب باشه و کل سینوس ها و حتی

مجاری گوش هم درگیر میکن یعنی التهاب حتی توی گوشت هم حس میکنی

دو تا مشکل اصلی داره اولی تب...یه تب مقاومی داره قطع نمیشه و متاسفانه

تبش با سردرد همراهه یعنی وقتی تب داری سردرد هم داری که سردرد از

خود تب برای من ازاردهنده تر بود و نمیذاشت بخوابم 

یعنی من شب اول بجز ضد التهاب هایی که گرفتم فقط 1600استامینوفن خوردم برای سردرد بعد عجیب بود ادویل روش اثر نمیکن

طبق معمول پلارژین برای همه کرونا ها جواب میده توی چهار روز دو تا شیشه تموم کردم و یک کیسه قرص دیگه و یک مشت چرت و پرتی که فقط خودم بهشون اعتقاد دارم مثل انواع مکمل تقویتی و امپول نوروبیون و سی و قرص جلبک اسپیرولینا و مکمل دی و دمنوش اویشن و بقدار زیاد لیمو شیرین و شلغم 

کاملا معلوم حوصله مریضی ندارم سعی میکنم فوری ریشه کنش کنم

فقط خوشحالم سریع جمعش کردم 

تب که دو روزه تموم شد مگه دست خودش بود بقیه علایم هم دو روز

فقط سردردش اونم خیلی کم مونده و خلط خونی که عادیه

یه شانسی که من داشتم سرفه نداشتم ولی هرکس دیگه ای دیدم یه سرفه های خشک وحشتناکی دارن

این بود از این

و خب خیلی خداروشکر

ماهی که گذشت 

راستش خسته ام کرد خیلی خسته

پست قبلیم 24 اذر بود امروز 10 دی

یکی دو روز جا به جا بگم

توی این بازه زمانی یه تصادف ماشین داشتم

که ماشین پشتی زد

و سرم  ضربه خورد و تا دو روز خونریزی

هفته بعدش یک هفته دایی خونمون بود با خانومش قهر کرده بود

و واقعا یک هفته مغز من خورد افسردگی خالص بود

و مهمون داری ازش هم بود که یه تلاش خیلی زیاد میخواست

و هفته بعدش شوهرم اومیکرون گرفت و یک هفته پرستاری از اون بود

که واقعا خسته کننده و سخت بود تست پی سی ارش هم مثبت بود

با یه کیسه قرص به زور جمعش کردم

بعد اعصاب خوردی های فامیل بی شعورش بود

و پیچ خوردگی پامم هم بود

دیگه پریروز حس کردم کشش ندارم گریه کردن همانا

فرداش دیدم منم اومیکرون گرفتم

انقدر گرفتم دیگه نمی ترسم ولی

خدایش خیلی دردناک بود شب اولش

الان شب دوم ایشالله زنده میمونم

دوز داروهام بالا فقطاز اوردوز می ترسم

سریع دارم مدیریتش میکنم ولی

ولی 

اگه بزارن

 

 

پی نوشت : یه تفاوت عجیبی که اومیکرون با کروناهای قبلی داره

خلطه اونم خلط خونی

که اصلا هیچ ربطی به سرفه نداره یعنی چه سرفه داشته باشی چه نداشته باشی

خلط خونیه انگار به مویرگ ها و مخاط حمله میکن

یا دست کم برای من اینطوریه