Dark

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

جمعه صبح میرم نمایشگاه اگه باز باشه

چند تا کتاب هست که باید بگیرم

الان دارم یه کتاب میخونم از گرنت کاردون

خیلی از طرز فکرش خوشم میاد 

انگار حرف دل منو میزن

این کتاب اسمش وسواسی باشید 

صفحه صدو پنجاه هستم 

میخوام سریع تر بخونم ولی نمیشه

همش دارم به حرفاش فکر میکنم 

میگه به خط مستقیم حرکت کنین کاری من هیچوقت نکردم

 

ورزش امروز خیلی عالی بود

استادم یکم ناخوش شده نگرانشم

عفونت سینوس داره

 

تازگی ها خیلی علاقه به یادگیری ترکی استانبولی پیدا کردم نمی دونم چرا

 

یه اپلیکیشن باحال پیدا کردم استپ ان 

باعث شد بفهمم اخرین اپدیت سرویس پک سی سی پلاس لپ تاپم 

برای سال دو هزار و نوزده 

کی حوصله داره اینو اپدیت کن

 

یکی از اتاق های خونه بشدت نامرتبه

تمیز کردنش دو روز طول میکشه

هی دارم پشت گوش میندازم

 

فهمیدم امریکایی ها بشدت پارانویا هستن

البته مطلب جدیدی نبود قبلاهم می دونستم

وسط حرف زدن هی میگه شما فلانی نیستی

میگم نه نیستم

چون تصویری نبود

فکر میکنم یه مقداری هم خاله زنک هستن اخلاق خوبی نیست

 

قبلا اینجوری نبودم

از ناراحتی کسی خوشحال نمیشدم

ولی الان راستش توی دلم خوشحال میشم

فقط چون خیلی بدی بهم کردن

چجوری با خودشون فکر میکنن ممکن دنیا برای اونا سخت نباشه

دنیا برای همه بالا و پایین داره

 

 

پی نوشت: دیدی این پستم هیچ موضوع خاصی نداشت

ولی من هروقت اینجا می نویسم حتما موضوع مهمی هست

یه دوستی چند ساله تموم شد

یه دوستم داره میره خارج

فلانی سردرد هاش پیشرفت کرده 

تخمین میزنم چند سال بعد جراحی بخواد

یکی دیگه از دوستام یک ماه بود عفونت ریه گرفته بود

 

و من دلتنگم و بی قرار

دارم سه تا کتاب همزمان میخونم

بعضی وقتها از این کارا میکنم

همزمان چند تا کتاب میخونم 

اولی مثل یک راهب فکر کن از جی شتی

عضو پادکست هاش هم هستم اونارو هم گوش میدم

جالبه

دومی هفته کاری چهار ساعته از تیموتی فریس

کانال یوتیوبش گوش میدم 

توی یوتیوب مفید حرف میزن 

ولی توی پادکست های گوگل چرت و پرت هم میگه

سومی برتری خفیف از جان اولسون

فعلا فقط صد صفحه ازش خوندم جالبه

زیاد با نویسندش اشنا نیستم

دوست دارم کتاب چهارم شروع کنم 

اسمش جرات ورزی بود اگه درست یادم بیاد

خب امسال علاقه ای به نمایشگاه کتاب ندارم

در هر صورت من که همیشه انلاین میخونم

 

بعضی وقتا سرم داره سوت میکشه

چرا بقیه اینطوری نیستن

فردا دارم میرم مشهد برای چند روز 

یهویی پیش اومد

رسیدم اونجا حتما دعاتون میکنم 

مخصوصا برای سلامتیو خوشحالیتون

 

نمی دونم چرا ورم دستم بیشتر شده

یکم استراحت لازم داره

مسافرت برام خوبه فکر کنم

 

امشب رفته بودیم جشن تولد جایی

بعد من شخصیت ارومی دارم که اهل شوخی نیستم

یکی از اشنایان دستم دید گفت چی شده فلانی رو زدی؟

نگاهش کردم هیچی نگفتم

توی دلم گفتم کاملا برعکس همون فلانی با مشت زد توی دستم که شکست

حالاچراهیچکس به ذهنش نمی رسه که واقعا اون من زده

چون پیش دیگران شوخ و ادعای مهربون بودن داره

ساده تر بگم چند شخصیته

اونا شخصیت های دیگه شو ندیدن

فکر نمیکنن نمی بینن که میتون چقدر بی رحم باشه