Dark

پنجاه و نه

جمعه, ۹ تیر ۱۴۰۲، ۰۲:۵۱ ق.ظ

سه شب که دارم کابوس میبینم

امیدوارم امشب دیگه نبینم

به روانشناسم گفتم 

والا یکم گیج میزن هیچی جدی نمیگیره

منم پیگیری نکردم

 

امشب رفته بودیم بیرون گردش

اجرای موسیقی زنده دیدم عالی بود

برای شام هم اب دوغ خیار خوردیم

راستش من هیچ وقت از این غذا خوشم نیومده

همیشه اذیتم میکن

اصلا نمیشه بهش گفت غذا هیچی انرژی نداره

خلاصه داشتم اب دوغ خیار می خوردم که یه خار رفت

سقف دهنم

فکر کردم خب توی غذا سبزی خشک ریختن خار داشته

نمی تونستم دهنم حتی ببندم

یه ۵ دقیقه کلنجار رفتم درش اوردم

گذاشتمش گوشه بشقاب

انگشتم پر خون بود

نگاه کردم خار نبود یه تیکه شیشه از یه ظرف شکسته بود

یعنی وحشتناک خوش شانسم

جدی میگم

اگه توی گلوم گیر کرده بود بیچاره بودم

اگه معد یا رودم زخم میکرد خیلی دردسر میشد

خلاصه شانس اوردم خدایا شکرت

به فروشنده گفتم با تعجب من نگاه میکن 

انتظار داد و فریاد و عربده دارن

چی کار کنم خونسردم خب

 

یه بار دیگه هم شبیه این اتفاق پیش اومد

توی خوابگاه دانشجویی بودم 

یه سوزن سه یا چهار سانتی مستقیم رفت توی پام

اروم نشستم لبه تخت از پام درش اوردم

با دست فشارش دادم که جای زخم بسته بشه

تا دو سه ساعت بعد داشتم زیر لب غر میزدم

اون زمان دوستام تعجب کرده بودن میگفتن اگه ما بودیم گریه و زاری میکردیم

خب هر کسی یه مدلیه

 

ولی اینجوری نیست که نترسیده باشم

 

لعنت بر اب دوغ خیار خخخخ

 

پی نوشت روانشناسم حواسش به پدرش که الزایمر گرفته

خودشم حواس پرت شده

  • seashell ..

نظرات  (۲)

وای منم در مواجهه با این نوع دردا خیلی ریلکس و آرومم و اغلب برای بقیه عجیبه 

پاسخ:
اره واقعا نمی دونم چرا برای بقیه عجیبه ادمها متفاوتن

هیچ کابوسی بی دلیل نیست. امیدوارم روان شناس بتونه دلیلشو پیدا کنه و کمکت کنه و امیدوارم امشب نبینی :) 

پاسخ:
خیلی ممنونم🌹
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی