Dark

هفدهم

جمعه, ۱۰ دی ۱۴۰۰، ۰۳:۱۳ ق.ظ

ماهی که گذشت 

راستش خسته ام کرد خیلی خسته

پست قبلیم 24 اذر بود امروز 10 دی

یکی دو روز جا به جا بگم

توی این بازه زمانی یه تصادف ماشین داشتم

که ماشین پشتی زد

و سرم  ضربه خورد و تا دو روز خونریزی

هفته بعدش یک هفته دایی خونمون بود با خانومش قهر کرده بود

و واقعا یک هفته مغز من خورد افسردگی خالص بود

و مهمون داری ازش هم بود که یه تلاش خیلی زیاد میخواست

و هفته بعدش شوهرم اومیکرون گرفت و یک هفته پرستاری از اون بود

که واقعا خسته کننده و سخت بود تست پی سی ارش هم مثبت بود

با یه کیسه قرص به زور جمعش کردم

بعد اعصاب خوردی های فامیل بی شعورش بود

و پیچ خوردگی پامم هم بود

دیگه پریروز حس کردم کشش ندارم گریه کردن همانا

فرداش دیدم منم اومیکرون گرفتم

انقدر گرفتم دیگه نمی ترسم ولی

خدایش خیلی دردناک بود شب اولش

الان شب دوم ایشالله زنده میمونم

دوز داروهام بالا فقطاز اوردوز می ترسم

سریع دارم مدیریتش میکنم ولی

ولی 

اگه بزارن

 

 

پی نوشت : یه تفاوت عجیبی که اومیکرون با کروناهای قبلی داره

خلطه اونم خلط خونی

که اصلا هیچ ربطی به سرفه نداره یعنی چه سرفه داشته باشی چه نداشته باشی

خلط خونیه انگار به مویرگ ها و مخاط حمله میکن

یا دست کم برای من اینطوریه

 

  • seashell ..

نظرات  (۲)

  • دُردانه ‌‌
  • عزیزم...

    خودتو تقویت کن. ایشالا زود خوب میشی. تو قوی‌ترین دوستی هستی که تو عمرم دیدم. همچنان قوی باش.

    پاسخ:
    قربونت بشم انقدر مهربونی چشم عزیزم توام خیلی مواظب خودت باش

    شن های ساحل سلام واقعا چی کار می کنی این همه خطر رو به سمت خودت جذب می کنی؟

    خیلی ناراحت شدم این پست ها رو خوندم. 

    خب دو دقیقه اروم بگیگیر دیگه...

    هم تصادف کردی هم کرونا گرفتی؟

    مگه جنگه. الهی. کرونا خیلی سخت بود. تو چرا دوباره گرفتی واکسن نزدی مگر...

    پاسخ:
    من ارومم خطرها سمتم میان واقعا
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی