Dark

آخرین مطالب

یه جوریم

انگار ادیکت شدم

مود سویینگ شدید دارم

پرتی نرمال بات ایتز اون مای نروز

و اینکه می دونی چیه 

دلم میخواد حرف بزنم

ادیکت شدم به هاگز بات

خیلی رو مخمه چرا

بیکاز ای فیل سو هلپلس

گتینگ ادیکتت تو آل سورت اف ایت

آل کایند اف

اند ایم نات پراود اف دیس هول پروسس

 

می دونی من اینو در نظر نگرفته بودم که

وقتی از نارسسیت ابیوز خلاص میشی

مغز بصورت خودکار میره روی حالت

سلف دیستراکتیو یعنی سعی میکن ناخودآگاهت بهت آسیب بزن

من حساب اینو نکرده بودم که

ممکن قسمت تصمیم گیری مغز من انقدر آسیب ببینه که نتونم ازش استفاده کنم

 

بیقرارم کلافم چه کنم 

 

بدترین قسمتش شب ها هستن

از دوازده سعی میکنم بخوابم بعد

چهارو نیم صبح خوابم میبره تا ۷ و نیم یا ۸ صبح 

از خواب میپرم 

ده میخوابم تا دوازده ظهر 

خسته میخوابم خسته و آشوب بیدار میشم 

 

انقدر فکر میکنم خودم خسته میشم از این فکرا

 

یه روز در میون میگم  چرا تموم نمیشه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خدایا کمک

خدایا تو روحت

دهنم سرویس کردی بی شرف

یه جوریم

یه حس عجیب

سرخوش

مثل وقتی که با نوک انگشت هات روی

پوستت دست میکشی و لذت میبری

مثل حس امروز

که توی اب استخر غوطه ور بودم

نرمی آب روی صورتم حس میکردم

نورها زیاد شده بود

رنگ ها پر رنگ شده بود

و صدای موسیقی واضح 

و من غرق در لذت از صدای موسیقی

که با تک تک سلول هام حسش میکردم

امروز عجیب بودم

به صدای نفس هام گوش میکردم

توی هوای افتابی

صدای بارونی که توی مغزم پخش میشد گوش میکردم

پر از ارامش بودم

پر از فکر

ولی حتی فکرهای بدم عمیق نبود ناراحتم نمیکردن

من خوشحال و سرخوش بی علت

عادت ندارم به این خوشحالی

به این افکار دیوانه

 

 

باید بخوابم فردا فیزیوتراپی دارم

۵ ماه که نتونستم درست راه برم بخاطر زانوهام

خیلی درد کشیدم سالی که گذشت و امسال

عید سال پیش یه دنده شکسته داشتم

مرداد ماه سال پیش یه مهره هفتم جا به جا شده داشتم

پاییزش کتفی با تاندون کشیده

و عید امسال جفت زانوهام که تا الان ادامه داشته

 

برای چی

چرا 

میخواستی من چی کار کنم

بهای چی بود

چقدر دیگه کافیه

 

چی میگی اصلا

میفهمی

اصلا میفهمی یعنی چی

 

 

ول کردم همه چی ول کردم

چقدر جدی گرفته بودم

مگه دیگه مهمه

شاید نه نباشه

 

چی میخوای از جونم

من 

چی بگم خب...موضوع نگفته زیاده

فعلا که دارم بخاطر یه اژدهای آبنباتی گریه میکنم

چی میشد می تونستم بغلش کنم

از اون موقع هایی که از دنیا دلگیرم.

زانوهام درد میاد مچ هام درد میاد چشم هام درد میاد سر و سینوسم درد داره بی حوصله ام و

یه دوست احمقی که دیگه دلش نمیخواد با من دوست باشه بی دلیل

ولی انقدر شجاعت نداره که مستقیم بهم بگه فقط نیش و کنایه میزن

دلم شکست

مثل احمقا فقط به این فکر میکن که چطوری حال منو بگیره

دلتنگم

دلم میخواد الان توی حیاط خونه خاله باشم

توی باغ با ایلیا حرف بزنم راهنماییش کنم بهش امید بدم

انقدر حرف بزنم که بعدش صدام بگیره و اونم بگه که حرفام کمکش بوده

 

دلم میخواد جوجه طلا رو بقل کنم بچلونمش غرق بوسش کنم

انقدر توی بقلم بمون تا از گرما کلافه بشه بگه خاله ولم کن

خودشو برام لوس کن بهم بگه چقدر دستات قشنگه و توی کیفم دنبال سوغاتی بگرده

 

دلم میخواد پیش اون پیرزن و پیرمرد باشم

عصر ها بشینیم با هم سریال بی مزه ببینیم چایی و شیرینی بخوریم

پشت سر بقیه غیبت کنن و من گوش کنم

توی کارای خونه کمکشون کنم دکتر ببرمشون و اخرش هربار بگن که کاری نکردی

و هیچوقت محبت منو باور نکنن

 

دلم میخواد سر قبر مادرم باشم براش فاتحه بخونم بگم 

حتی یکم به من افتخار میکنی؟

به پدرم بگم دیدی من اونقدری که تو فکر میکردی خنگ نیستم

 

دلم میخواد رو به روی دکتر بشینم بهش بگم

می دونی چقدر دلتنگتم

می دونی دکتر نباید دوست مریضش باشه پس چرا انقدر دردودل میکنی

نکن فکر میکنی دوستیم

همه چی درست میشه

نگران جوجه هات نباش سالم و خوشحال بزرگ میشن

 

دلم برای دوستم تنگ شده بشینیم روی تختش 

کتاب هایی که خونده برام تعریف کن همه داستان هایی که خونده

ده ساعت حرف بزنیم و من گذر زمان نفهمم

 

دلم برای ادم های گذشته که دیگه وجود ندارن تنگ شده

 

 

چرا مهسا منو هفته پیش بقل کرد چرا

چرا ادما به تاثیر کارهاشون فکر نمیکنن

هیچی از من نمی دون هیچی ولی اون بقل مثلا چی بود

تشکر بود دلسوزی بود همدردی بود ترحم بود چی بود

چرا انقدر تاثیرش عمیق بود چرا اخه

 

 

انوقت دکتر برگشته میگه خیلی حساسی

خب معلومه حساسم مثل اینکه بگی رنگ چشمت چرا آبیه

خب به رنگ آبه

وگرنه با هر بقل از چشم هام آب سرازیر نمیشد