Dark

دو سه روزی خیلی حالم بد بود

کسی هم نبود باهاش حرف بزنم یعنی

کسی اصلا درک نمیکن چی میگم

 

من یه مدت چطوری بگم زانوهام داغون بود

توی دوچرخه سواری خوردم زمین و 

بدنم انقدر ضعیف شده بود که آسیب ببین

و از اونجایی که نه غذتی درست حسابی داشتم

نه پول نه هیچی

با یه شوهر بی شرف

این مشکل زانوی من ۶ ماه طول کشید 

با فیزیوتراپی

هی میگفت پول ندارم

هی کش پیدا میکرد 

من چندین ماه درد کشیدم

اخرم پول درمان خودم دادم

حالا چرا کشش میداد پول نمیداد

 

ما بخاطر کار شوهرم رفتیم جنوب کشور

در خونه رو بستیم و رفتیم

 

نگو آقا کلید خونه رو داده به دوست دخترش

که من مچشونو موقع ....گرفتم و فیلم هم گرفتم

 

منتهی این ۶ ماهی که من نمی تونستم راه برم

دختره خونه من بود

تمام وسایل برقی خونه رو خراب کرده

همه لباس های من خراب کرده

یه جوراب سالم برای من نزاشته

همه مدارکم پاره کرده

 

و بدترین قسمتش

همه نقاشی هام پاره کرده

همه عکس هام

همه بافتنی هام 

همه کارهای هنریم

 

و من دو روز پیش تنها رفتم خونه که لباس گرم بردارم 

و همه اینارو واضح توی نور روز دیدم

 

توی اتاق نشسته بودم

و نمی دونی چه حسی بود 

نمی دونی

 

انگار بچه هات کشته باشن

 

حالا میفهمی چرا من 

چرا 

دارم این کار میکنم

 

توی خونه سرد نشسته بودم

زنگ زدم مشاورم

 

اون احمق به من میگفت قضاوتت نمی کنم

به من میگفت 

تقصیر خودته که باهاش رفتی جنوب

 

 

تقصیر منه که اون بی شرفه!!!

 

نه بابا داشت سعی میکرد از اون تکنینک های مسخرش استفاده کن

که من عصبانی بشم و از بی حسی در بیام 

می ترسید خودکشی کنم

 

 

می دون من با وکیل دوست شدم تا بتونم شوهرم ریز ریزش کنم

میگفت نکن اینکار خودت نابود میشی

من بهش گفته بودم من اگه جنگیدن شروع کنم به قیمت جون خودمم شده میجنگم

جدی نگرفته بود

ولی الان ترسیده از روش جنگیدنم 

 

همیشه بهم میگفت انتقام خوبه انتقام شیرین

الان بهم میگع نکن 

واقعا احمق

واقعا

 

 

 

ادامه بده 

خواهش میکنم 

ادامه بده

نبر

کم نیار 

 

خواهش میکنم کم نیار

التماست میکنم

ادامه بده

 

بعدا بهتره

قول میدم بهت 

قول میدم

 

خیلی سخته

خیلی سنگین

هرچقدر بگم نمیفهمی

 

برای اولین بار

حس میکنم دارم کم میارم

 

خدای لعنتی

خدایی که هیچوقت نیستی

خدای عوضی

 

اه از این همه پوچی

از این همه درد

از دویدن و نرسیدن

از سالها جنگیدن و فرار کردن

چی از جونم میخوای

تمومش کن بره

 

خیلی سنگین بود

روحم خرد شد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ولش کن اصلا فکر نکن 

ولی مگه میشه اصلا فکر نکرد

نمی دونم

پرش ذهنی زیاد دارم

بهتره یه مدت الکی چرت و پرت بنویسم تا مغزم خالی بشه

زیادی فکر میکنم

 

وضعیت معده و رودم جالب نیست

بخاطر این چند وقت اخیر انگار دارم زخم معده میگیرم

همه این اتفاقات حدودا یک ماه و نیم

که پیش اومده

وضعیت دندون هامم داغون 

هم استرس هم کمبود مواد غذایی

 

چی بگم دیگه

دارم سعی میکنم راه حل پیدا کنم

فقط راه حلم کنده فقط

کاش بتونم خودم نجات بدم

 

بعد از سه سال توی ولیعصر قدم زدم

انقدر که پام میسوزه 

هوا خیلی سرد شده 

امیدوارم خوابم ببره

چه شب طولانیه

نمی تونم بخوابم 

به دو دلیل

سردمه

در بسته رفته 

گشنمه

در بسته رفته 

نمی تونم برم بیرون خرید کنم

 

دلم میخواد برم خونه

 خونه ای که وجود نداره 

خونه برادرم

 

معدم می سوزه از گرسنگی

چیزی نیست بخورم

 

 

دلم میخواد یه دل سیر گریه کنم

همه میگن تو چقدر مقاومی ولی

خدا شاهده

درونم غمگین

فقط سعی میکنم تنهایی گریه کنم کسی نبینه

 

نمی فهمی لعنتی نمی فهمی چی میگم

کاش

کاش

کاش

 

کاش حداقل یکم مهربون بود 

کاش انقدر سرد نبود

کاش یه پتو اضافه داشتم

کاش یه نفر دیگه کنارم بود به صدای نفس هاش گوش میکردم

وقتی اطرافم یه نفر هست که نفس میکش

صدای نفس هاش دوست دارم

 

 

خودخواه

ظالم

بی عاطفه 

رذل

می دونم 

می دونم 

باور کن می دونم

می دونی چی رو مخمه

هرکسی به من می رسه میخواد نصیحتم کن

چه دوستم

چه برادرم

چه حتی این وکیل

 

ولی هیچکدومشون توی موقعیت من نبودن تا حالا

وقتی داشت میرفت ساعت ۱:۳۰ دقیقه شب بود

می دونست اینجا سرده

دم در بهم گفت

قول بده  چراغ گاز روشن نمیکنی که گرم بشی

گفتم باشه قول میدم

 

 

الان فکر میکنم

زیادم فکر بدی نیستا

تهش چیه گاز گرفتگی

بی درده نه؟

 

 

سرما نمیزاره بخوابم

 

تنها نشستم توی دفتر وکالت پلاک ۹۶ 

ساعت ۳ شب

دارم از گرسنگی نون لواش میخورم 

 

دفترش یه خونه ویلایی دو طبقه بزرگه

که شوفاژ هاش قدرت گرم کردن خونه رو ندارن

هوا سرده

و من فقط یه پتو مسافرتی نازک دارم

 

روی یه مبل کاناپه شو سفت نشستم

لواش مزه خاک میده

تنهام

 

چی شد؟

پروندم یادت میاد؟

پرونده طلاقم

که شوهرم میخواست منو بکش

کلی رفیق گردن کلفت نظامی داشت

یه نفر 

یه وکیل به من معرفی کرد

و متاسفانه اون وکیل از من خوشش اومد

 

و می دون قدرت پرداخت هزینه طلاق ندارم

این وکیل بشدت قویه و کارهای غیر ممکن میکن

البته با رابطه و آشناهایی که داره

 

هیچی دیگه الان ساعت سه شب تنها تو دفترش نشستم

اقا رفت که بچه هاش تنها نباشن

 

 

معلومه دیگه

مگه راه دیگه ای هم داشتم؟

نه حرف مفت نزن

من بین خودکشی و این

این انتخاب میکنم

نمی فهمی برای زنده موندن جنگیدن یعنی چی

 

 

 

حس خاصی ندارم

دلگیرم از خدا

سردمه

گشنمه

به ژان والژان

و تناردیه ها فکر میکنم

 

و اینکه بازی سرنوشت 

روی مخمه