Dark

آخرین مطالب

قشنگ ترین منظره هایی که در مسیر دوچرخه سواریم میبینم 

طبیعت و حیوانات

اکثرا عصر بیرون میرم

خورشید هنوز غروب نکرده

گرمه ولی سوزان نیست

حواسم هست بطری ابم جا نذارم بدون اب نمیشه

افراد محلی اینجا بز دارن

توی مسیر دوچرخه سواریم یه پارک جنگلی هست

از اون مسیر که رد میشم همیشه دو طرف جاده بزها ایستادن

دارن علف میخورن 

و بزغاله ها چقدر شیرینن 

بالا پایین می پرن کنجکاون به سمت دوچرخه میان 

اگه نگران ساس و شپش نبودم

حتما نوازششون میکردم 

هربار یه ماجرایی دارن

یه بار از درخت بالا رفته بودن

یه بار داشتن با هم بپر بپر میکردن

خلاصه هر بار خوشحالم که میبینمشون

 

اینجا مرغ مینا زیاد داره

وقتی که یه بوته تکون میخوره و فکر میکنی یه مرغ مینا هست

حتما پنجاه تا هستن

میناها باهوش و فوضولن

به گربه ها زور میگن و غذاشون میگیرن

روی بزها میشینن

صدای دزدگیر ماشین تقلید میکنن

خلاصه خیلی ناقلا هستن

 

دارم به دوچرخه سواری عادت میکنم

کبودی های روی پاهام کم کم دارن بهتر میشن

ارزشش داشت

 

دردسر این روزهای من بیشتر نبود دوپامین

گرچه سروکله زدن با دو قسمت وجودم همیشه از بقیه سخت تر بوده و هست

یکی مشکل شنیداری اتیسم 

لامصب خیلی قویه 

از این ایر پلاگ های مومی سیلیکونی خیلی نرم دارم 

که فرم گوش میگیرن 

اصلا جوابگو نیست بازم میشنوم

دنبال یه ایر ماف خوبم 

توی آمازون گشتم توی علی بابا و چند تا شرکت المانی و هلندی

توی امازون که میگشتم فهمیدم خیلی بعد از کرونا 

ایر ماف ها پیشرفت کردن 

ایر ماف مخصوص خواب 

فقط چون کرونا باعث التهاب مغز میشد و جلوی خواب درست میگرفت

مغز من که همیشه همین احتیاجی به کرونا نیست تا ملتهب باشه

نمی دونم می تونم یه بدرد بخورش پیدا کنم یا نه

 

مشکل دومم حساسیت به الکتریسته هست

پالس الکتریکی خیلی حس میکنم

بخاطر سیستم عصبی که دارم بیشتر رشد کرده

تقریبا هر تلویزیون که توی ساختمان روشن حس میکنم

این که خوبه

توی پارک جنگلی داشتم می رفتم 

اطرافم دست کم تا سیصد یا چهارصد متری هیچی نیست

باز حس میکردم

فقط کنار دریا خیلی آرومتره

و زیر آب

 

اینم از این ساعت دو شبه

چهل صفحه از کتابم مونده که بخونم 

دارم پشت گوش میندازم

مردم محلی اینجا اکثرا شبا بیدارن درکشون نمی کنم

 

stem cells

 

امروز موقع دوچرخه سواری داشتم پادکست گوش میکردم از گوکل پادکست

کانال دکتر  مارک هیومن

یه اپیزود داره برای پنجم جولای که

چطوری با روش استم سل بدن ترمیم کنیم

واقعا خیلی جالب بود 

دقیق نفهمیدم چطوریه

یعنی باید در موردش بیشتر بخونم

ایده پایه اش اینکه یه شرکت هایی سلول های خودت کشت میدن رشد میدن

و از همون سلول های بنیادی یا اولیه خودت که داخل طحالت بایگانی داری استفاده می کنن

برای ترمیمم اعضای فرسوده بدنت

و چند سالی هست که این روش استفاده میشه توی بعضی کشورها و خوب جواب داده

امریکا هنوز ازش میترسه و چین و ژاپن برای استفاده ازش رتبه اول دارن

 

حالا ایده این دکتر این بود که تحقیق کردن اوکی اگه این روش جواب میده 

احتمالش هست که بتونی از سلول بنیادی یه شخص غریبه بتونی استفاده بکنی

که اون شخص غریبه یه سری کد ژنتیکی مکمل ژن تو داشته باشه

مثلا یه سری افراد به الزایمر مقاوم هستن

اگه تو احتمال الزایمر داشته باشی و سلول اون شخص مقاوم بگیری روی تو اثر میذاره برای بهبود

این خیلی باحاله

خودشون ازش نتیجه گرفتن 

 

فکر کن بتونی بانک ژنتیکی مکملت بخری

و هر چقدر این کد ژنتیکی این سلول بنیادی جوان تر باشه بهتره

بهترین حالت میشه حالت جنینی

یعنی خرید و فروش جنین بعد از داشتن اطلاعات ژنتیکی پدر و مادر

به این قسمت های فکرم که رسیدم 

خندیدم 

زیادی شبیه داستان های علمی تخیلی شد

 

 

داشتم توی اینستاگرام اسکرول میکردم برای گرفتن دوپامین چیپ و ارزون خخخخ

دیدم یه کلنیک توی تهران هست

جنین فریز میکنن

که مثلا بعدا سنت رفت بالا بتونی بچه دار بشی

قبلشم باهات قرارداد میبندن که هر وقت نخواستیش برای خودشون باشه

هیچی دیگه

منم تخیلم قوی

فکر میکردم اینا هم میخوان از اینا برای استم سل استفاده کنن :))))

زیادی داستان عجیب شد

 

 

من ده سال دارم تحقیق میکنم ببینم چی هستم :))))

هفت یا هشت سال پیش بود اول رسیدم به اتیسم

گفتم خب اکی خیلی از علایمش توی بچگی داشتم

همه اون حالت ها کارهای تکراری نظم چیدن تماس چشمی نوک پا رفتن دور خودم ساعت ها چرخیدن

فکر کردم یه حدی از اتیسم شاید مثلا سی یا چهل درصد

ولی بقیه اش همخونی نداره

چند سال بعد باز هنوز پیگیری میکردم

اوکی مشکل خوندن و نوشتن شدید توی بچگی هایپر فوکس هایپر اکتیویتی

همه علامت های ای دی دی و ای دی اچ دی 

خب من ای دی اچ ای هم دارم چه جالب 

شاید سی درصد هم ای دی اچ دی باشه 

ولی بقیه اش همخونی نداره

حساسیت به نور به صدا به لرزش به الکتریسیته خواب بی کیفیت

مشکل تعادل مشکلات گوارشی  از سن پایین 

سنسور های بیش از حد قوی

این مولتی سنسوریه 

اچ اس پی 

 

و نارکولپسی حملات خواب

 

پس از لایه اول شروع کنم 

کمبود دوپامین دارم تقریبا همیشه

و دنبالشم نمیرم چون می دونم زندگی نابود میکن 

لایه دوم احتمالا تنظیم نبودن سروتونین

میشه مشکلات گوارش و حالت های اتیسم

لایه سوم اچ اس پی

داره بهم میگه سیستم عصبیم بیشتر از افراد دیگه رشد کرده

توی افراد ای دی اچ دی و اتیسم هم رشد کرده ولی توی اچ اس پی خیلی بیشتر

رشد سیستم عصبی به یه حدی که می رسه باید متوقف بشه و این نشده

معنیش یعنی چی

یعنی جهش ژنتیکی

لایه چهارم نارکولپسی که بیشتر در نبود سروتونین و ملاتونین

همه اینا دارن بهم چی میگن

 

میگم که احتمالا

احتمالا ابعاد غده پینه آلم درست نیست و به هیپو تالاموسم فشار می اره

چرا به هیپو تالاموس فشار میاره 

چون من گرسنگی و تشنگی هم ندارم

و عصبانیت هایی که منطقی نیستن احساساتی که واقعی نیستن

و ابعاد پینه ال هم نمیشه تغییر داد

فقط باید از التهابش پیشگیری کرد

که همین میشه ورزش و اکسیژن و امگا ۳ و مواد ضد التهاب و الکی به خودم استرس ندم 

 

اگه ایجینگ میشد معکوس کرد بدرد من میخورد

اگه میشد مغز جوان تر کرد 

راه حل من بود

چون با افزایش سن التهاب بدن بیشتر میشه بخاطر فرسودگی و کورتیزول

 

 

 

یکم عجیبه برام خخخخخ

 

۱۹ تا کبودی روی جفت پاهام دارم 

ولی خوشحالم

من تونستم دوچرخه سواری یاد بگیرم

هوررررا 

ارزشش داشت عالیه 

بیشتر از یک هفته اس هر روز تلاش میکنم

قدیم هم سعی کرده بودم

ولی هر بار یه جوری میخوردم زمین که بعدش بی خیالش میشدم

یه بار جوری زمین خوردم شلوارم پاره شد که

نمی دونستم چطوری برگردم خونه خخخخ

کلا قسمت تعادل مغزم مشکل داره عادیه

هفت سالم بود از روی سکو افتادم دستم چنان شکست

سه بار جراحی کردن

موقع راه رفتن هم زیاد به در و دیوار میخورم که عادیه

بخاطر ای دی اچ دیه

با اسکیتمم زیاد زمین میخوردم

موقع کوه نوردی مخصوصا سرازیری هم همین طور

امروزم خوردم زمین

ولی دوباره بلند شدم

دیگه فوت و فنش دستم اومده

می دونم چیکار کنم 

خیلی باحاله 

 

یعنی بخش تعادلم بخاطر دو سال بدنسازی بهتر شده؟

نمی دونم 

وزنه زدن ها یه جا بدرد خورد خخخخ

عالیه

سه شب که دارم کابوس میبینم

امیدوارم امشب دیگه نبینم

به روانشناسم گفتم 

والا یکم گیج میزن هیچی جدی نمیگیره

منم پیگیری نکردم

 

امشب رفته بودیم بیرون گردش

اجرای موسیقی زنده دیدم عالی بود

برای شام هم اب دوغ خیار خوردیم

راستش من هیچ وقت از این غذا خوشم نیومده

همیشه اذیتم میکن

اصلا نمیشه بهش گفت غذا هیچی انرژی نداره

خلاصه داشتم اب دوغ خیار می خوردم که یه خار رفت

سقف دهنم

فکر کردم خب توی غذا سبزی خشک ریختن خار داشته

نمی تونستم دهنم حتی ببندم

یه ۵ دقیقه کلنجار رفتم درش اوردم

گذاشتمش گوشه بشقاب

انگشتم پر خون بود

نگاه کردم خار نبود یه تیکه شیشه از یه ظرف شکسته بود

یعنی وحشتناک خوش شانسم

جدی میگم

اگه توی گلوم گیر کرده بود بیچاره بودم

اگه معد یا رودم زخم میکرد خیلی دردسر میشد

خلاصه شانس اوردم خدایا شکرت

به فروشنده گفتم با تعجب من نگاه میکن 

انتظار داد و فریاد و عربده دارن

چی کار کنم خونسردم خب

 

یه بار دیگه هم شبیه این اتفاق پیش اومد

توی خوابگاه دانشجویی بودم 

یه سوزن سه یا چهار سانتی مستقیم رفت توی پام

اروم نشستم لبه تخت از پام درش اوردم

با دست فشارش دادم که جای زخم بسته بشه

تا دو سه ساعت بعد داشتم زیر لب غر میزدم

اون زمان دوستام تعجب کرده بودن میگفتن اگه ما بودیم گریه و زاری میکردیم

خب هر کسی یه مدلیه

 

ولی اینجوری نیست که نترسیده باشم

 

لعنت بر اب دوغ خیار خخخخ

 

پی نوشت روانشناسم حواسش به پدرش که الزایمر گرفته

خودشم حواس پرت شده

الان بیکارم فکر کردم یکم بنویسم 

 

دارم یه کتاب جدید میخونم 

ماورا طبیعی شدن از جو دیسپنزا

نشر نیکو 

در مورد مدیتیشن

از قرار معلوم اون حرکتی که میزدم زیادم مدیتیشن نبوده

یه مدل مدیتیشن جالب و خیلی دقیق دارم از این کتاب یاد میگیرم

که کاملا عملی و مفیده

تقریبا نصف کتاب خوندم و تاثیرش این که 

من در طول روز معمولا خیلی الکی ریز ریز عصبانی میشدم

اونا نیست دیگه

عصبانیم تقریبا صفر شده این پیشرفت خوبیه خدایی

 

از اون طرف دارم هر روز امگا ۳ و ب ۵ و ب۶ و فسفات  و اسپیرولینا و اهن میخورم

منیزیمم بعضی وقتا میخورم

وضعیتم خیلی بهتره واقعا

زعفران هم بعضی وقت ها می خورم واقعا خوبه

همه اینا باعث شده استانه تحملم یکم بالا بره

و از اون حالت گیجی همیشگیم یکم کم بشه

گفته بودن من نارکولپسی دارم؟اره دارم

اینا کمک میکن دیگه یهو خاموش نشم 

خیلی هم گیج نباشم

 

خب از اون روز که رفتن دریا بگم عالی بود

رفتم پلاژ بانوان

ماشالله خانوم ها هیچکدوم شنا نمی کنن فقط ایستادن به حرف زدن

دو ساعتی شنا کردم برگشتم

خیلی خوش گذشت

البته انقدر اینجا افتاب شدیده که ضد افتاب زیاد اثر نکرد و 

من پوستم سوخت و تا یک هفته درگیرش بودم تا بهتر بشه

یه بار دیگه بعد از اونم رفتم استخر خوب بود

دوچرخه ام هم اوردیم اینجا

باید دوچرخه سواری شروع کنم

که یکم می ترسم چون معمولا تعادل درستی ندارم

 

حالا چرا شنا و دوچرخه سواری و دویدن

چون من نارکولپسی دارم

این یعنی چی 

یعنی تقسیم سلولی اهسته تری نسبت به دیگران دارم

اگه بخوام بهش سرعت بدم احتیاج دارم که مغزم نرم نگه دارم

و یه حجم زیادی اکسیژن بهش برسونم که میشه همین ورزش هایی که گفتم 

که اتفاقا اثر هم دارن 

بعد از هر کدوم از این ورزش ها تا بیست و چهار ساعت حس میکنم خیلی زنده هستم

در مواقع دیگه یه جوریم انگار مغزم یه حدی خاموشه

صبح ها که واقعا دو ساعت طول میکش سیستمم روشن بشه

این تقسیم سلولی اهسته ارثیه

یادم مادربزرگم میگفت یه فامیلی داشتن صد و سی سال عمر کرده

یا خودش به نود و هشت سالگی رسید

ولی فایده نداره عمر زیاد و همیشه خواب الوده و گیج باشی

این چه ارثیه والا

از افت قند خون متنفرم نمی دونی چه وضعیتیه

سرگیجه انگار قلبم میخواد از جاش کنده بشه

من که اصلا نوشیدنی گاز دار نمی خورم

یه لیوان دلستر یک ضرب رفتم بالا

ناهار خورده بودم عصرونه یک کاسه پر بستنی

دو ساعت بعدش یه بستنی دیگه بیرون خوردم

برگشتم شام خوردم 

یه دفعه شروع شد لعنتی سرگیجه

بعد از دلستر نشستم چوب شور با شیر عسل خوردم یعنی نمک و شکر خالص

و شکلات تلخ که مغزم از کار نیفته

و یه بسته منیزیم خوردم

وقتی تموم میشه فقط خسته و کوفته هستی

بی حال

لعنتی اینجوری میشم مغزم حس نمی کنم

نگاه کردم دیدم گوشیم هنوز به شارژ نیست

اداپتور به برق نیست

هیچ چیزی نمی دونستم کجاس

گوش هام وز وز میکن انگار زیر ابم توی استخر

باید سعی کنم بخوابم 

ساعت دو شبه 

من ۹ اینجوری شدم

الان تازه دارم خودم حس می کنم

زمان و مکان گم کرده بودم

 

همش تقصیر این دکتر لعنتیه

بدم میاد تشویقم میکن

بدم می اد بهم میگه باهوشی

بدم می اد میگه نمی دونی چقدر داری به ادمای دیگه کمک میکنی

اینا همه نقطه ضعف های من

باید امروز استراحت میکردم

ولی بجاش نشستم بقیه کتاب خوندن تمرین هاش انجام دادن

اون تحسینش وقتی کتاب براش توضیح میدم ترسناکه

همین تشویق هاش باعث میشه سرعت کارام بالا بردم

لامصب من اونی که تو فکر میکنی نیستم

توانم کمه

قدرت اجرام در حد تو نیست شاید پنج درصد تو باشه

تو هیولایی توانت زیاده چرا منو مقایسه میکنی

راه درستی انتخاب نکردم

این راهش نبست

تولدم مبارک 

happy birthday to u 

happy birthday 

happy birthday 

happy birthday  to  u

امروز تولدمه

کلا سه روزه الکی خوشحالم

میخوام یک هفته الکی خوشحال باشم 

تا الان که خیلی خوش گذشته 

برنامه صبحم هم اینکه اگه شد برم دریا شنا

عالیه

خدایاشکرت

یه کلاسی دوست داشتم شرکت  کنم

خیلی بهش فکر کردم

دلم طاقت نیاورد اخرش گرفتمش

ولی تا سه ماه اینده کاملا مفلسم

یعنی صفر صفر 

الان نمی دونم ولی شاید اینده بگم ارزشش داشت

الان فقط با خودم میگم اخه این چه کاری بود خخخ

این صفر صفر بودن یکم سخته

 

یه وبیناری امروز شرکت کردم

استادش میگفت برای شنا فکر نکن بپر تو اب

من با خودم فکر میکردم خب غرق میشم 

خنده دار بود

 

این ماه تولدمه اولین سالی که برنامه ای براش ندارم

سال های قبل برای خودم کادو میگرفتم

یا خودم می بردم گردش

امسال خسته ام

 

 

دارم یه اهنگ گوش میکنم خیلی قشنگه 

خیلی وقت بود اهنگ ژاپنی گوش نکرده بودم

suzume nanoka hara

چه خبر؟

امروز بعد از مدت ها روز خیلی عالی داشتم به کارام رسیدم

از عید بگم از کیش رفتم تهران 

از تهران کرج 

از کرج شمال

چند روز شمال بودیم

و طبق معمول همیشه

میخواستم 

میخواستم در ماشین باز کنم

از بقیه اصرار که جلو بشین

گفتم این قفلش خرابه باز نمیشه

و از اونا اصرار که نه تو تلاش کن

یکم باهاش کلنجار رفتم

همون لحظه ای که دستم اون دکمه اش بود راننده دزدگیر زد

دکمه پرید ناخن من از وسط پرید

و خون سرازیر شد 

منم محکم گرفتمش بیشتر خون نیاد

بقیه ایستادن منو نگاه میکنن

دریغ از کمک

هیچی تا شب حالم خوب نبود 

رفتم پیاده روی درست نشدم

عصبی شده بودم

با دو تا روانشناسم حرف زدم درست نشدم

فقط با خودم میگفتم تلافیش سرشون در میارم

همین

 دومی میگفت سادیس داره

نمی دونم شاید داشته باشه

البته دیگه شاید نداره