Dark

از افت قند خون متنفرم نمی دونی چه وضعیتیه

سرگیجه انگار قلبم میخواد از جاش کنده بشه

من که اصلا نوشیدنی گاز دار نمی خورم

یه لیوان دلستر یک ضرب رفتم بالا

ناهار خورده بودم عصرونه یک کاسه پر بستنی

دو ساعت بعدش یه بستنی دیگه بیرون خوردم

برگشتم شام خوردم 

یه دفعه شروع شد لعنتی سرگیجه

بعد از دلستر نشستم چوب شور با شیر عسل خوردم یعنی نمک و شکر خالص

و شکلات تلخ که مغزم از کار نیفته

و یه بسته منیزیم خوردم

وقتی تموم میشه فقط خسته و کوفته هستی

بی حال

لعنتی اینجوری میشم مغزم حس نمی کنم

نگاه کردم دیدم گوشیم هنوز به شارژ نیست

اداپتور به برق نیست

هیچ چیزی نمی دونستم کجاس

گوش هام وز وز میکن انگار زیر ابم توی استخر

باید سعی کنم بخوابم 

ساعت دو شبه 

من ۹ اینجوری شدم

الان تازه دارم خودم حس می کنم

زمان و مکان گم کرده بودم

 

همش تقصیر این دکتر لعنتیه

بدم میاد تشویقم میکن

بدم می اد بهم میگه باهوشی

بدم می اد میگه نمی دونی چقدر داری به ادمای دیگه کمک میکنی

اینا همه نقطه ضعف های من

باید امروز استراحت میکردم

ولی بجاش نشستم بقیه کتاب خوندن تمرین هاش انجام دادن

اون تحسینش وقتی کتاب براش توضیح میدم ترسناکه

همین تشویق هاش باعث میشه سرعت کارام بالا بردم

لامصب من اونی که تو فکر میکنی نیستم

توانم کمه

قدرت اجرام در حد تو نیست شاید پنج درصد تو باشه

تو هیولایی توانت زیاده چرا منو مقایسه میکنی

راه درستی انتخاب نکردم

این راهش نبست

تولدم مبارک 

happy birthday to u 

happy birthday 

happy birthday 

happy birthday  to  u

امروز تولدمه

کلا سه روزه الکی خوشحالم

میخوام یک هفته الکی خوشحال باشم 

تا الان که خیلی خوش گذشته 

برنامه صبحم هم اینکه اگه شد برم دریا شنا

عالیه

خدایاشکرت

یه کلاسی دوست داشتم شرکت  کنم

خیلی بهش فکر کردم

دلم طاقت نیاورد اخرش گرفتمش

ولی تا سه ماه اینده کاملا مفلسم

یعنی صفر صفر 

الان نمی دونم ولی شاید اینده بگم ارزشش داشت

الان فقط با خودم میگم اخه این چه کاری بود خخخ

این صفر صفر بودن یکم سخته

 

یه وبیناری امروز شرکت کردم

استادش میگفت برای شنا فکر نکن بپر تو اب

من با خودم فکر میکردم خب غرق میشم 

خنده دار بود

 

این ماه تولدمه اولین سالی که برنامه ای براش ندارم

سال های قبل برای خودم کادو میگرفتم

یا خودم می بردم گردش

امسال خسته ام

 

 

دارم یه اهنگ گوش میکنم خیلی قشنگه 

خیلی وقت بود اهنگ ژاپنی گوش نکرده بودم

suzume nanoka hara

چه خبر؟

امروز بعد از مدت ها روز خیلی عالی داشتم به کارام رسیدم

از عید بگم از کیش رفتم تهران 

از تهران کرج 

از کرج شمال

چند روز شمال بودیم

و طبق معمول همیشه

میخواستم 

میخواستم در ماشین باز کنم

از بقیه اصرار که جلو بشین

گفتم این قفلش خرابه باز نمیشه

و از اونا اصرار که نه تو تلاش کن

یکم باهاش کلنجار رفتم

همون لحظه ای که دستم اون دکمه اش بود راننده دزدگیر زد

دکمه پرید ناخن من از وسط پرید

و خون سرازیر شد 

منم محکم گرفتمش بیشتر خون نیاد

بقیه ایستادن منو نگاه میکنن

دریغ از کمک

هیچی تا شب حالم خوب نبود 

رفتم پیاده روی درست نشدم

عصبی شده بودم

با دو تا روانشناسم حرف زدم درست نشدم

فقط با خودم میگفتم تلافیش سرشون در میارم

همین

 دومی میگفت سادیس داره

نمی دونم شاید داشته باشه

البته دیگه شاید نداره

سال ۱۴۰۲ مبارک امیدوارم پر از شادی و سلامتی براتون باشه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خیلی بهترم  ۳هفته گذشته

تقریبا دیگه درد ندارم

مشکل زمانی بود که شب میخوابیدم و میخواستم بچرخم به پهلو

دنده هام درد میگرفت که خداروشکر بهتره 

البته دقت میکنم 

و از اون سمت روانشناسم یکم رفتارش عجیب شده

بنظرم یکم اغراق میکم در شدت حادثه

من حوادث بدتر از اینم داشتم ولی

شاید من همه چی ساده میگیرم نمیدونم

ولی دوست خوبیه

داشتیم هویت ها و شخصیت هارو باهم بررسی میکردیم 

اصلا حس نمیکنم دارم با متخصص حرف میزنم

همش فکر میکنم انگار دوست همسنم هست که عجیبه

این شباهته عجیبه

 

بعد نوشت یه اخلاق عجیب دیگه که داره همه مثال هاش از تاریخه

و من واقعا علاقه ای به تاریخ مخصوصا تاریخ ایران ندارم

چون می دونم چیه

توروخدا از تاریخ مثال نزن

اونم تاریخ صفوی !!!

 

بعد نوشت دوم امروز داشتم از خاطراتم براش میگفتم اونم فقط چون سوال پرسیده بود

بعد میگه خاطرات بد مرور نکن

میگم من خاطرات گفتم تا علت تصمیمم توی زمان گذشته بفهمی 

تازه خودش سوال پرسیده بود

یکم حواس پرته

بعضی وقتا رشته صحبت از دستش در میره

 

بعد نوشت سوم

نتیجه اینکه من امید به زندگیم کم شده باید روش کار کنم

و یکی از مشکلات اصلیم اینکه رویاهام واضح نیستن باید رویاهای جدید بسازم

رویاها پایه اهداف هستن

 

خب یکم دقیقا نمی دونم چه غلطی میخوام بکنم

کبودی های پام تقریبا کم شده

اول از همه اون کبودی کنار زانو دردش زیاد بود که کم شده

ناخن پام هم اوکیه یعنی کنده نشد من از خونریزی زیادش ترسیده بودم

ولی ۴ ماه دیگه درسته

می مونه مچ دستم اونم خیلی عالیه دستم نرمش میدم کبودیش رفته دردش رفته

من بیشتر شدت ضربه رو با دست و پاهام گرفته بودم

فقط الان که درد های اصلیم بعد از دو هفته کم شده

دقت کردم میبینم دنده پنجمم یه کبودی ریز داره

هیچی دنده پنجمم یه مو ترک داشته من نمی دونستم

امروز بعد از دو هفته ورزش کردم دردش بیشتر شد فهمیدم

و اره ترسیدم

چون توی کتاب های پزشکی که خونده بودم از قسمت ریه رد شدم 

و الان نمی دونم چه غلطی بکنم

همه جا نوشته خودش خوب میشه

ولی نگرانم میکن

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

یکی شونه هاش به من قرض بده من گریه کنم 

کاش یکی بود