Dark

یه جریانی پیش اومد

نمیخواستم رای بدم

بعد لازم بود مهر داشته باش شناسنامه ام

رفتم دم محل رای

با ارایش و پاشنه بلند

چپ چپ نگاهم میکردن

خیلی وقته به نگاه دیگران فقط میخندم

دنیاهامون خیلی متفاوته

 

اونجا اشنا داشتم

زنگ زدم اومد دم در

شناسنامه مو گرفت برد

5 دقیقه بعد که برگشت

شناسنامه ام 4 تا مهر داشت

بدون اینکه توی سیستم ثبت شده باشه

گفت می دونی غیر قانونیه

اره می دونستم

 

پی نوشت: من یه باهوش بشدت احمقم

فلانی گفت سربازی پسرم چی کار کنم؟

گفتم کاری نداره یکی اشنا داره ازش میپرسم

گفت تز دکتراش چی کار کنم؟

گفتم کاری نداره انقلاب فلان جا هست 

پایان نامه خودم کلا دو روز براش وقت گذاشتم

گفت واکسن میخوام

گفتم یکی هست دارو سازه ازش میپرسم

اونم نباشه همیشه ناصر خسرو هست

گفت تو عجیبی

گفتم من اینم همیشه دنبال راه فرارم

همیشه دنبال ساختنم

اگه مثلا امریکا هم برم

دنبال این میگردم که چطوری مالیات دور بزنم

 

ولی من اینو بهش نگفتم

من احمقم

که به فکر خودم نیستم

 

مربی ما بجز دو صفحه رزومه ای که داره

و انواع مدارکی که داره

مربی فدراسیونه

یه اقای نمی دونم شاید ۵۰ یا ۶۰ سال

بشدت ورزشکار و خوش اخلاق

این بشدت ورزشکار یعنی یک گرم چربی نداره

تمام عضله ها برجسته

وزنه های تمرین روزانه اش هر دست ۱۰ کیلو یا ۷ کیلو هست

اونم چون قدیما اسیب ورزشی دیده

فکر کنم امروز جلسه هشتمی که باهاش کلاس دارم

دو کیلو کم کردم که جالبه

هنوز هیچی نشده پاهام خیلی قوی تر شده

انرژیم بیشتر شده

محکم تر می ایستم

اصلا تیپم عوض شده

عالیه واقعا معجزه اس

ولی لامصب 

انقدر تمریناس سنگین حد نداره

یعنی من هر جلسه تا جلسه بعد چنان بدن دردی دارم

که حد نداره

تازه من قبل از این کلاس فکر میکردم ورزشکارم

یه جوری آموزشت میده که کاملا له میشی

کاملا از نظر روانی روی مهارت مقاومتت کار میکن

خانوم و اقا ترکیبی هستیم یعنی فقط خانوم ها نیستن

ولی هیچ فرقی نداره 

چون اخر هر کلاس حتما سه یا چهار نفر از شدت سنگینی ورزش

حالت تهوع دارن

انقدر تمرین سنگین

اخرش حتی نمی تونی روی پاهات بایستی

خودشم میگه یه کاری میکنم بگین غلط کردم این کلاس اومدم

فقط در اون صورت تغییر میکنین

اخر کلاس من هر دفعه دارم به خودم فحش میدم

نگاش که میکنی انگار توی ارتش امریکا ثبت نام کردی و 

داره سرباز تربیت میکن

بند بندم درد میاد

ولی بشدت راضی و خوشحالم

چون دارم تغییرم با چشم هام میبینم

فکر کنم بهترم نمی دونم

از سال پیش دارم نمونه کار پایتون جمع میکنم

خودم کد هاشو مینویسم

۷۰ تا شده بود

یاد گرفتم اکانت گیت هاب بسازم

هر ۷۰ تاش اپلود کردم

پنجشنبه ها هم کلاس برنامه نویسی دارم

ساعت ۲ تا ۶

روزهای زوج هم دو ساعت ورزش

کلاس ثبت نام کردم

مربی باحالی داره

جمعه روز اول تمرین بود

تا امروز عضله هام درد میکرد

ولی لازمه

همچنان در خوندن زبان تنبلی میکنم

 

همچنان افکارم منو شکار میکنن

امیدوارم بتونم با ضمیر ناخودگاهم یکم

مذاکره کنم که انقدر اذیتم نکن

مثل سرباز ها شدم

صبح بیدار میشم 

دیگه مثل قبل

برای بیشتر خوابیدن

چونه نمیزنم با خودم

میرم مستقیم دوش اب سرد

یا اگه فرصت نباشه روی سرم 

اب سرد میریزم

بعد شروع میکنم

یه 5 یا ده دقیقه نرمش

نیم ساعت بعد ورزش سنگین

دمبل هم جدیدا گرفتم

دیروز زیاده روی کردم 

شونه راستم امروز قفل بود

مگه دست خودشه باید قوی بشه

اگه قدیم بود تا بدنم درد میگرفت ورزش ول میکردم

امروز با درد دست ورزش پا میرفتم

پوستم کلفت شده

 

امروز جلسه اخر کلاس مذاکره ام بود

فکر نمی کنم تا یه مدت بتونم اونجا دوباره

ثبت نام کنم یکم برام گرونه

کلاس بعدیم میشد تبلیغات یا مدیریت

که هر کدوم دست کم 7 میلیون هستن

بجز اینا کلاس های برنامه نویسی هم میرم

این قطع کردم که برنامه نویسی جدی تر بگیرم

از همه کندتر زبان انگلیسیمه

خیلی کم میخونم که بده

 

چیزای جالبی که این هفته یاد گرفتم

قوانین جدید چک بود

هزینه ها خسارت ها قوانین جدید چک

زیانی که باید پرداخت کنی برای تقلب در چک

یه پی دی اف صد صفحه ای داره

خیلی باحال بود

 

دیگه بهای تمام شده کالا هارو یادگرفتم

جالب بود

اینکه هزینه ها به نسبت فروش حساب میشه نه خرید

و هزینه ها ثانوی از روی سود حساب میشه

 

یادگرفتم دارایی نامشهود میشه محبت

قابلیت چانه زنی نداره

از دل میاد و به دل میشین

روش خرید خدمات متفاوته

 

یاد گرفتم گیت و گیت هاب دو تا تخصص کاربردی هستن

برای جابه جا شدن در دنیا

 

یادگرفتم همیشه از چشمه اب بردار

و اینکه همیشه به نفعت که خطر کنی و چشم هات باز کنی

و منکر اون چیزی که دردناکه اطرافت هست نشی

با چشم های باز ببینشون

 

دو تا فیلم بهم معرفی شد

به من دروغ بگو 

و 

پرستیژ ۲۰۰۶

 

پی نوشت: اومده مشروب دست من سپرده

میگه 8 میلیون قیمتشه

می دون من اهل الکل و دود و دم و از این چیزا نیستم

می دونه اره

نمی دونه نقطه ضعف من وحشتناک تر از ایناس

منتهی انقدر مغز معیوب خودم میشناسم

همیشه جلوشو گرفتم

فقط بعضی نقطه های زندگی هست

وقتی همه چی تیر و تار میشه

اون بعد دیگه ام میاد جلو بهم میگه چرا داری مقاومت میکنی

بزن زیر همه چی 

نمی دونی چقدر بد شدن خوبه

اره نمی دونم

ولی

می دونم احمقانه اس

 

پی نوشت: گفتم تست روانشناسی دادم

اره با کلی تعجب توی بازه نرمال هستم

یه درصد خیلی جزیی طرحواره ایثار دارم

ولی توی بازه نرمالم

۶۰ تا سوال بود

سه دسته

دو ستون کاملا نرمال و عالی

ستون اولم بجای نمره ۲۸ نمره ۳۰ بود 

که بعضی از محبت های خرکیم به افراد دیگه توضیح میده

بقول دوستم میگه تو توی محبت کردن جوگیری

چه می دونم والا

 

پی نوشت سه: سروکله زدن با افراد خودشیفته

خیلی سخته

یه کاری میکنن باور کنی دیوانه هستی

یه کاری میکنن اینجوری بنظر بیاد که تو شخصیت منفی ماجرا هستی

می دونی یکی از با معلومات باسوادترین روانشناس هایی

که دیدم داشت اینو توضیح میداد

میگفت افرادی که با خودشیفته ها سروکله میزنن

پی تی اس دی میگیرن وحشت بعد از حادثه

حالت سربازهایی که توی جنگ اسیب میبینن

راست میگه

حالا که ریشه رو فهمیدم

شبیه یه نقشه شده برام

گفتم اهان پس این بود

اره بود

عین واقعیت میگه

 

پی نوشت ۴: دیشب خوابش دیدم

حالش خوب بود شاد و سرحال

یه انار درشت و شیرین بهم داد خوردم

با گریه بیدار شدم

 

پی نوشت ۵: یکی از اشنایان انرژی درمانی کار میکن

بهتر بگم ان ال پی

می دونی من یادگرفتم زیاد احساساتم توی صورتم معلوم نیست

ازم اجازه گرفت که با انرژی درمانی کمکم کن

هرچی گفت درست بود

عصبانیت و درد و ترس و استیصال و ..

هر کدوم میخوند منو با تعجب نگاه میکرد

من تایید میکردم که درست میگی

سر اخری مکث کرد

یکم منو نگاه کرد 

گفت عدم علاقه به ادامه زندگی

چیزی نگفتم فقط اشکام که دید جا خورد بیچاره

اینم درست بود

ان ال پی از ضمیر ناخوداگاه سوال میپرس

جواب اخر این بود برام که:

نترس من به قلبت نزدیکم

خدا به قلب من نزدیکه!

چرا نیست پس!

 

پی نوشت ۶: سه سال پیش دوستام میخواستن برن پیش یه فالگیر

منم رفتم برای تفریح

بهم گفت دو سال بعد به این مشکلی میخورم که الان برخورد کردم

یک سال اشتباه گفت

ولی درست گفت

داشتم فکر میکردم شمارشو از دوستان پیدا کنم

شاید نمی دونم شاید کمکی بهم شد

 

دراز کشیدم اهنگ گوش میکنم

اهنگ lost sky fearless

قشنگه غمگینه یکم

میگه i finaly face it all fearless

منو نمیگه ...مثل سگ از اینده می ترسم

 

دستم کشیدم پشت گوشم پر از خون

 

عینک افتابیم شکست

فکر کردم عینک افتابی مادرم بیکار افتاده

اون که دیگه احتیاجش نداره

دسته هاش اذیتم میکن

پشت گوشم ملتهب میکن

منم هر روز میزنمش چشمم

حواسم نیست جای التهاب میخارونم

زخم میشه خون میاد

دوباره فردا و فردا و فردا

 

بهم داروی ضد افسردگی داد 

نمی خورمش نه اینکه احتیاج نداشته باشم

تمرکزم لازم دارم

توی بد موقعیتی گیر کردم....

خیلی ناجوره

خدا به دادم برسه

 

پی نوشت: فاصله ام با دیوانه شدن یه تار مو بود

الان که یه قدم از اون موقعیت فاصله گرفتم میفهمم

 

۲.نمی تونم گریه کنم اصلا بگو یه قطره اصلا

نذاشت لامصب نذاشت

دلم میخواست با خیال راحت گریه میکردم گریه کنم

نمیشه با این موقعیت نمیشه فقط حسرتش میخورم

 

۳.کلاسم تموم شد دلم براشون تنگ میشه

دیگه کلاس اون مجموعه نیستم

یه کلاس دیگه از یه موسسه دیگه دارم ثبت نام میکنم

 

۴.نفس عمیق میکشی به مسیر ادامه میدی

فقط حس میکنم روی خون خودم دارم لیز میخورم بجای جلو رفتن

 

۵. دمبل گرفتم هر روز ورزش میکنم

حتی کم

وزنه میزنم...تا مچ دست هام یکم قوی بشه

تا شاید کمردردم کمتر بشه

تا یکم قوی تر بشم

 

۶.یه ازمایش خون دادم

همه چیم در حد خط فقر 

انقدر به تریگلسریدم خندیدم حد نداشت

۷۰ بود باورت میشه ۷۰

رسما سوتغذیه هستم

این دو هفته فقط دارم گوشت و جگر و مکمل میخورم

 

۷.قدیما یه طناب ورزشی داشتم طناب میزدم

همین یکی دو روز اینده یکی میخرم

دوباره شروع میکنم خیلی خوبه

 

۸.من تا حالا توی عمرم کلاس زبان نرفتم

هر زبانی که یاد گرفتم سلف استادی بوده

انگلیسی ژاپنی و آلمانیم همشون

به دوستم گفتم تعیین سطحم کن

استاد زبانه

۶ شدم برای آیلتس

ده تا کتاب بهم گفت گرفتم

دیروز رسید دستم 

امروز شروع کردم

 

۹.دوست دارم یه گوش بشینم بمیرم

ولی این حالت های لاکچری برای من نیست

 

 

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید